Friday, July 8, 2011

پیشینه کهن برخی از نامهای ایرانی پری، پریزاد، پریچهر، پریوش، پریا.....

پری، پریزاد، پریچهر، پریوش، پریا.....

در اوستا پریکا pairikā- اسم مؤنث (AIW. 863) به معنی پری است. معادل این واژه در سانسكريت يافت نشده است اما می‌توان آنرا برابر rakşas در ريگ ودا دانست كه بخصوص شهاب سنگها را تجسمی از آن می‌دانند. در مورد ريشه پری در ميان محققان اختلاف نظر است. ريشه و اشتقاق اين واژه به طور قطعی معلوم نيست. بارتولومه (AIW.864) در مقابل ريشه آن علامت سؤال گذاشته، بورتاف ريشه واژه را از «پر» فارسی می‌داند و می‌گويد موجودات ماوراءطبيعی هستند كه گاهی به شكل پردار تصوير می‌شوند؛ سركاراتی با ذكر عقايد ديگر ايرانشناسان آنرا از ريشه هند و اروپايی ˚per- به معنی «به‌وجود آوردن، زاييدن» می‌داند.

در گاهان از پريان نامی به ميان نيامده است اما در اوستای متأخر پريان بوده‌های اهريمنی مؤنثی هستند كه از طرف اهريمن برای زيان رساندن به آب، زمين، گياه، و جانوران گماشته شده‌اند. نام آنان در كنار ديوان و جادوان و مردم ستمكار آمده است. مهر آنان را مقيد كرده است. در يشت 5 بندها 22و26 هوشنگ پيشدادی و جمشيد برای پيروزی بر آنان آناهيتا را نياز برده‌‌اند. در اوستا علاوه بر پریان بصورت گروهی، از چند پری به تنهايی نامبرده شده است. در يسنا هات 16 بند 8 از "موش پری" نام به ميان آمده ، در ونديداد 1 بند 9 از "پری خَناثيتی" نامبرده شده كه به گرشاسب پيچيد، در تير يشت بندهای51-54 نيز از پری "دُژيار" نامبرده شده است.

در ادبيات فارسی ميانه (پهلوی) پريان چون ديگر ديوان نقش زمينی دارند و در گيتی به فريب دادن قهرمانان می‌پردازند. آنان در دربار ضحاك در كنار ديوان قرار دارند. از همخوابگی با آنان موجودات عجيب و شوم پديد می‌آيد: جم با پری خوابيد كه از آنان خرس و ميمون، گندرو، و بَرگوش، زاده شدند. ضحاك در پادشاهی خود در زنی جوان ديو برهشت ومردی جوان را بر پری هشت و از اين كُنش نوآئين زنگی پديد آمد. پريان بهمراه جادوان و اباختران بر ضد اخترانند. آنان در بيشه‌ها منزل دارند، قهرمانان را به كارهای مخوف وا می‌دارند. می‌توانند پيكری حيوانی داشته باشند و هر بخش از بدن آنان كه جدا شود بشكل پری جديدی در می‌آيد.

در ادبيات شفاهی و داستانهای عوامانه پريان دارای كُنشی متفاوتند. آنان به دو گروه تقسيم می‌شوند. گروهی كافر و بدكردارند، گروهی ديگر خداپرست و نيك رفتار. آنان با ظاهری باشكوه و زيبايی فريبنده در برابر انسان ظاهر می شوند. عشق آتشين زمينی و ازدواج با انسانها بن‌مايه‌های داستانهای آنان را تشكيل می‌دهد. اين پيوستگی تنها پس از اينكه تعداد بسياری از طبايع جادويی از سر راه برداشته شد ممكن می‌گردد. پريان دو جنس مذكر و مؤنث دارند هر چند جنس مؤنث آنان مرسوم‌تر است. پريان عمر طولانی می كنند ولی جاويدان نيستند. آنان توليد مثل می‌كنند و در جهان اسطوره‌ايشان يك ملت را تشكيل می‌دهند كه توسط پادشاهی اداره می‌شود. دختر اين پادشاه در داستانها نقش اصلی را بعهده دارد. سرزمين پريان بسيار دور ولی با سفر عادی قابل دسترسی است. گاهی مكان آنان را نزديك كوه قاف نام می‌برند. آنان قادرند پرواز كرده و به حيوانات، هيولاها و ديوها تبديل شوند. دشمن اصلی آنان ديوان، ساحران و جادوگران هستند. می‌توان آنان را در حلقه جادويی نگه داشت و هنگاميكه زنجير شوند قادر به نجات خود نيستند. عليرغم طبيعت فراريشان عموما خوش طينت هستند. قول خود را نگه می‌دارند. حتي بعضی از آنان ايمان دارند. بسياری از اين چهره‌ها در اسكندر نامه ذكر شده‌اند.

با توجه به آنچه گفته شد می‌توان چنين نتيجه گرفت كه پريان در اصل در زمانهای دور زن-ايزدان فراوانی و باروری و زايش بودند، كه بصورت زنان زيبا و اغواگر با پهلوانان در می‌آميختند. اما در آيين زردشتی بعلت توجه به امور اخلاقی و پارسايی، اينان جوهری دگرگون شده يافتند و به بوده‌های اهريمنی تبديل شدند، اما بعلت تأثير باورهای كهن در اذهان مردم پريان در ادبيات شفاهی و داستانها بعضی از جنبه‌های اساطيری خود را حفظ نموده و به موجودات زيبا و دلفريب افسانه‌ای تبديل شده و داستانهای زيبای عاميانه را شكل داده اند.

منابع:

آموزگار، ژاله.1374؛ تاريخ اساطيری ايران. انتشارات سمت.

افشاری مهران. 1379؛ «پری». دانشنامه جهان اسلام جلد پنجم.

راشد محصل، محمد تقی (ترجمه). گزيده‌های زادسپرم. مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی 1366

سركاراتی، بهمن. 1378؛ سايه‌های شكار شده. نشر قطره

ميرفخرايی، مهشيد (ترجمه) 1367 ؛ روايت پهلوی. مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی.

Bortav,P.N., 1995: “Pari”. The Encyclopaedia of Islam Volume III. Leiden. P.271

De Bruijn, J.T.P., 1995: “Pari”. The Encyclopaedia of Islam Volume III. Leiden. Pp. 271-272

MacDonell, A.A. 1979: Vedic Mythology, Gordon Press New York.

Schwartz. M. 1985: The Religion of Acheamenian Iran , Cambridge History of Iran , volum 2

No comments:

Post a Comment