Wednesday, July 27, 2011

پیشینه کهن برخی از نامهای ایرانی، مزدک، آئین مزدکی

مزدك

نام مزدک در متن های مختلف به صورتهای مُزدك مزدق- مزديق- مزديك- مزديگ- مَژدك- مُژرك- مُردق- مَروك- مردك- مَرول- آمده است و برخی از مورخان گمان می برند كه این نام از ریشه سامی گرفته شده است. روشن نيست كه مزدك اصولا عنوان مذهبی بوده است يا اسم شخص. اين احتمال را نيز نمی‌توان رد كرد كه اين نام ممكن است در دوران حيات اين فرقه نقش مشابهی نظير لفظ بودا در مكتب بودا و لفظ مسيح در مسيحيت را دارا بوده باشد. شايد هم لقب كوچك شده نام طويلی بوده باشد.همچنین امكان دارد دراصل فقط عنوانی برای كليه پيروان اين فرقه بوده است.

اطلاعات ما به دلیل فقدان مدارک در مورد مقام مزدک اندک است، اما از آنجا كه در جامعه دربسته ساسانی انتساب به صنف و تصدی مقام موروثی بود، به ناچار مزدك بايد از خاندانی روحانی و نياكانی در مراتب شامخ دينی برخاسته باشد كه خود موجب اعتبار و شأن لازم در كار پيشوايی او بود، از اين گذشته دست‌زدن به چنين انقلابی خطير و ستيز بی‌امان با سُنَن ديرين و مقدس مزديسنی و درهم شكستن شوكت و شكوه طبقات ممتاز، خصوصيات اخلاقی و نفوذ اجتماعی و روحانی بزرگی ايجاب می‌كرد. لذا مزدك بايستی خود برخوردار از فضايل و خصايلی بوده باشد كه مزدكيان تبليغ می‌كردند. عارفی پرهيزگار و پارسايی درويش مسلك، مردم دوست به صفت اورمزد و به پيروی از زردشت پيامبر شبان بينوايان، با خويی انقلابی كه چشم به جهان روشنی دوخته بود كه در آن صلح و صفا و عدالت و برابری و برادری حكمفرماست.

در خصايل اخلاقی او ابن‌نديم می‌نويسد: مزدك نه فقط كشتن بلكه هرگونه آزار رساندن به غير را نهی می‌كرد. او امر به مهمان‌نوازی می‌كرد و هيچ‌كس را از هر كيشی رد نمی‌كرد و هرگونه نياز آنان را برمی‌آورد. به گفته طبری، با دشمنان نيز با مروت و بخشايش رفتار می‌كرد. بنابراين، پيداست كه مزدكيان برای بردگان و كنيزان هم دست نوازشگری داشته‌اند.

موطن مزدک

برخی عقيده دارند كه موطن مزدك خوارزم بوده است. پس سرمنشاء و نخستين مرحله اشاعه مكتب مزدك را بايد در سرزمين خوارزم جستجو كرد. در حاليكه می‌دانيم زادگاه احتمالی مزدك نسا است كه در پارت قرار داشت.

آئین مزدکی

در اواخر سده پنجم ميلادی در سلطنت قباد (488-531) آئينی در ايران به وجود آمد كه بعدها به آئين مزدكی مشهور گرديد. اين آئين كه طرفدار تحولات اجتماعی گسترده‌ای بوده است، سبب يك رشته انقلابات و تحولات اجتماعی در ايران گشت كه هرچند سرانجام به سختی سركوب شد اما تأثيرات كوتاه مدت و دراز مدتی از خود به جای گذاشت. بطوريكه اثرات اين حركت را در سلطنت خسرو اول انوشيروان كه دشمن اصلی مزدكيان و عامل كشتار آنان بود مشاهده می كنيم. اما پایه گذار آنچه که آئین مزدکی نامیده می شود مزدک نبود. پیش از او در سده پنجم ميلادی در پادشاهی بهرام پنجم يا اندكی پس از آن، يكی از موبدان فسا در فارس به نام زردشت خوركان جنبش اصلاحی را در دين زردشتی آغاز كرد؛ كه بنابر مدارك موجود درست‌دين ناميده می‌شد. معتبرترين مدرك درباره درست‌دينی در دينكرد آمده است. اين متن كه در ظاهر قديمترين گزارش پهلوی در باره حكمت عملی آنان است از ميان مدارك موجود تنها موردی است كه اصول اجتماعی آنان را در تهذيب نفس به زردشت فسايی پايه‌گذار اين بدعت نسبت می‌دهد و آن را چنانكه در ميان مردم متداول بوده به نام ديرين آن دريست‌دينه می‌خواند و در آن نامی از مزدك و آئين منسوب به او نيست. اما زردشت فسايی نیزبنيان‌گذار اين جنبش دينی نبود. تأسيس این فرقه به شخصی بنام بوندس بيزانسی نسبت داده شده است كه مانوی بود.

دلیل این نوآوریها در دین زردشت، وجود جامعه فئودالی و طبقاتی در ايران پيش از اسلام است که با قوانين سختی گذر از طبقه‌ای به طبقه ديگر را تقريبا غيرممكن می‌ساخت، ستم اجتماعی كه از دوران باستان به سنتی پايدار بدل گشته بود و ناخشنودی مستمندان را به دنبال داشت، باعث می‌شد كه دشمنی‌هايی نسبت به توانگران آشكار شود كه در متون پهلوی از آنان به شكوه škuh (تنگدست سركش) در برابر درييوش (درويش خرسند) ياد شده است. نفرين و دشنامی كه در دينكرد بيدريغ نثار شكوهان شده است بيانگر وجه نظر اين ناراضيان و تعارض طبقاتی در جامعه ساسانی است. شكوهان كسانی شناسانده شده‌اند كه از روزی كج‌دار و مريز خود خشنود نيستند و خود را به ناسزا مستمند می‌دانند و به ثروتمندان به چشم حقارت می‌نگرند. موبد بزرگ آذرباد مهراسپندان يكی از پنج آفت بزرگی را كه می‌تواند دامنگير مردمان گردد، ستيز شكوه مغرور با خداوندان قدرت (پهلوی: خودای) می‌داند. به نظر می‌رسد كه اين تنگدستان مغرور از ميان پيشه‌وران برخاسته بوده باشند. از مخالفين نظام گروه ديگر كه می‌توان آنان را پيشتازان جوانمردان و عياران دوران اسلامی به شمار آورد كسانی بودند كه بنابر تفسير پهلوی ونديداد (فصل 3، بند 41) «دزديدن از توانگران و بخشيدن به درويشان را كَرفِه می‌دانند» جوانمردانی كه در سفر ارداويراف به جهان ديگر در دوزخ مزديسنايی به سبب «گرفتن اموال خوبان (بخوانيد توانگران) و دادن به بَدان (بخوانيد بينوايان) شكنجه می‌شوند»

اطلاعات ما در مورد گذر مذهب درست دينی از زردشت خورگان تا زمان قباد به دليل فقدان مدارك صفر است. احتمالا اين جنبش با تبليغ آرام به جلب پيروان ادامه می‌داد. در دوران سلطنت پيروز (484-459 ميلادی) اوضاع سياسی و اقتصادی كشور سخت به وخامت گراييد. كشور از چند سو درگير رفع تهاجمات و نبردهای سنگين شده بود. جنگهای پی‌درپی با هيتاليان استقلال كشور را به خطر انداخته بود و پس از چند نبرد متوالی پيروز با قبول شكست، خراجگزار آنان شده بود و ناچار فرزندش قباد را به گروگان نزد هيتاليان تسليم كرده بود. او در آخرين درگيری جان خود را نيز از دست داد. در اين سالهای پرمكنت؛ خشكسالی نيز آفت جان مردم شد. پيروز از دريافت خراج چشم پوشيد و از انبار شاهی به رايگان گندم توزيع كرد و به گفته بلعمي «بفرمود كه طعام از توانگران بستانيد و به درويشان دهيد و خراج از مردمان برگرفت و خواسته خويش بيرون آورد و به درويشان بخشيد.»

اين مردم‌داری و درويش‌نوازی پيروز چنان است كه گويی اينكار به صواب ‌ديد مزدك انجام شده است. بعد از پيروز برادرش بلاش به سلطنت رسيد ولی سلطنت او ديری نپاييد و بزرگان قباد فرزند پيروز را به جای وی نشاندند. قباد هنگامی وارث تاج و تخت شد كه كشور با خزانه خالی در آستانه ورشكستگی بود. در شمال هونها كشور را تهديد می‌كردند. در اين ناتوانی قدرت مركزی و دشواری اوضاع اقتصادی، ناسازگاری و تضاد تنگدستان و توانگران نيز شدت می‌يافت. و اين حالت بستر جنبش مزدكی را فراهم آورد. در اين هنگام "مزدك بامدادان" از موبدان بزرگ، آيين خود را آشكار ساخت و مردم را به درست دينی و اشتراك زن و خواسته فرا خواند. مزدك به استناد احكام دين بهی، گرفتن از توانگران و بخشيدن به تنگدستان را از فرايض می‌شمرد. روستاييان و پيشه‌وران و رويهمرفته تهيدستان و به قول فردوسی هرآن كس كه «نانش از كوشش خويش بود» با خشنودی تعاليم او را پذيرفتند و به او گرويدند. جنبش او به جنبش «دادگری» معروف شد. قباد كه پادشاهی دادگر و نرمخو بود يا برای جلب پشتيبانی مردم در برابر قدرت اشراف و يا از روی خلوص نيت به مزدكيان پيوست. شورش مزدك احتمالا بين سالهای 488 تا 496 در دوران سلطنت اول قباد اتفاق افتاده است. قباد تأويل مزدك از دين بهی را پذيرفت. از امتيازات بزرگان كاست و دست به اصلاحات بی‌سابقه‌ای زد. پشتيباني پادشاه به مزدكيان جرأت داد و آنان به انبارها و مخازن و حرمهای توانگران حمله‌ور شدند. اينكار باعث آشوبهايی شد. بزرگان قباد را خلع نمودند و برادرش جاماسپ را به شاهی برگزيدند. قباد از زندان گريخت و به هيتاليان پناه برد و پس از چندی با كمك آنان تاج و تخت خود را از نو به دست آورد. در دوره دوم سلطنت قباد ميانه‌رو‌تر شد.

از چگونگی همزيستی سی‌ساله مزدكيان با بهدينان و اشراف خبری به دست ما نرسيده است، ولی می‌دانيم كه دشمنان مزدكيان منتظر فرصتی برای براندازی قطعی آيين مزدك و بدعت‌های او بودند. سرانجام اين فرصت در هنگام انتخاب جانشين قباد به دست آمد. مزدكيان جانشين قباد را فرزند بزرگ او كاووس می‌دانستند كه پشتيبان آنان بود. اما با حمايت سرسختانه بزرگان و موبدان كه طرفدار جانشينی خسرو پسر كوچكتر قباد بودند سرانجام قباد خسرو را به جانشينی خود برگزيد. پس از آن خسرو مجلسی برای مناظره دينی ترتيب داد. در اين مجلس كه اشخاص با نفوذ و سرشناسی چون وه‌شاپور، دستور آذربايجان و آذرمهر از استخر و بسياری ديگر از موبدان و همچنين اسقف مسيحيان و پزشك دربار به همراه مزدك و سران فرقه حضور داشتند، خسرو مزدك را مورد خطاب قرار می‌دهد و بنابر گزارش شاهنامه چنين از مزدك و دين او انتقاد می‌كند:

يكی دين نو ساختی بر زيان نهادی زن و خواسته در ميان

چه داندپسركش‌كه باشد پدر پدرهمچنين‌چون شناسد‌پسر

چو مردم سراسر بود در جهان نباشند پيدا كهان از مهان

كه باشد كه جويد در كهتری چگونه توان يافتن مهتری

. .

جهان‌زين‌سخن‌پاك ويران‌شود نبايد كه اين بد به ايران شود

همه كدخدايند مزدور كيست همه گنج‌دارند گنجور كيست

ز‌دين‌آوران‌اين‌سخن‌كس‌نگفت تو ديوانگی داشتی در نهفت

مسلما در چنين انجمنی نيازی به پاسخ و استدلالات مزدك نبود، زيرا داوری از پيش مسلم بود. تنها می‌دانيم كه در آخرين لحظات مزدك قباد را به سبب پيمان‌شكنی (پهلوی: مهردروزيه) كه گناهی بزرگ بود نفرين كرده بود. سپس به فرمان خسرو، به نيابت از طرف قباد (چون هرگونه اعدامی منوط به فرمان شاه بود) مردان مسلح به ناگاه بر مزدك و پيروانش هجوم بردند و همه را به طرز فجيعی به قتل رساندند، و به دنبال آن كشتار مزدكيان در سراسر كشور آغاز گرديد. به گفته فردوسی، قباد شرمسار از پيمان‌شكنی «ز نفرين مزدك همی كرد ياد.»

اشتراك زنان

از بدعت‌های مزدك كه بيش از همه برای ما شگفت‌آور است، اشتراك زنان در آئين مزدكی است. اينكار هنگاميكه با معيارهای اخلاقی مسيحی و اسلامی در نظر گرفته شود مكروه و ناپسند به نظر می‌آيد اما هنگاميكه با اصول دين مزديسنا سنجيده گردد خواهيم ديد كه نه تنها منفور و ناپسند نيست بلكه عملی پسنديده نيز شمرده می‌شد و مخالفت‌های موبدان قشری بنظر می‌رسد بيشتر بخاطر تبعات اجتماعی اين كار بود تا قوانين اخلاقی آن. در حقيقت نگرانی آنان از موارد زير بود.

- بهم خوردن نژاد پدری apaydāg paywandīh

- الغاء امتيازات اجتماعی gāh ud pāyag I mardōm akārenidan

- اختلاط خون طبقات پائين و مردم گزيده (اشراف) šusr gumēzišnīh

- و بالاخره الغاء ازدواج نيابی stūrīh كه برای باقی ماندن نام و مايملك در خاندان به وجود آمده بود.

برای درك بهتر اين مطلب بهتر است اندكی در مورد جايگاه زنان در دوران ساسانی صحبت نمائيم.

در دوران ساسانی حقوق و وظايف زن وابسته به پايه اجتماعی او بود. زنان نجيب‌زاده و بلندپايه از مزايای ويژه‌ای برخوردار بودند و می‌توانستند به بلندترين مقامات كشوری حتی شهبانويی دست يابند، ولی زنان توده مردم همرديف بردگان و كودكان به شمار می‌آمدند. مهر زنان در زناشويی دوهزار درهم بود كه برابر بهای يك برده بود. دختر تا پانزده‌ سالگی الزام به ازدواج داشت. سرپيچی در اين باره گناهی عظيم به شمار می‌آمد. عبادت بر زنان فرض نبود، به جای آن می‌بايست هر روز سه بار در برابر شوی، پدر يا سرپرست (Sālār) بايستند و با عباراتی معين اطاعت خود را از آنان در پندار و گفتار و كردار اظهار كنند. زن بيوه بی‌سرپرست مختار بود كه به انتخاب خود با مردی نزديكی كند؛ در چنين صورتی آن مرد را به سرپرستی او می‌گماشتند. زن وسيله‌ای برای زادن فرزندان (مخصوصا پسران) بود كه تعلق به شوهر داشتند. اگر زنی سترون بود، نزديكی با او به علت هدر رفتن نطفه مردود بود. آميزش زن با دو مرد گناهی بزرگ به شمار می‌رفت. تاوان زنای محصنه بدون اذن شوی، هزار و دويست درهم (يك تنافور) بود. (هفتصد درهم تاوان زنا و پانصد درهم تاوان دزدی). جالب اينكه در توضيح مذموم بودن آن آمده است كه چون از زنای محصنه در جامعه دشمنی و نفاق و درد و اندوه برمی‌خيزد بر زناكار است كه كفاره آن را بپردازد. ولی اگر شوی به خواست و رضايت خود زن شرعی خود را بر اعمال خود مختار سازد و سرپرستی او را به خودش واگذارد، آن زن آزاد بود با هر مردی به دلخواه نزديكی كند. اما آن زن و فرزندانی كه از وی و مرد دوم به وجود می‌آمدند تعلق به مرد اول داشتند. همچنين شوی مختار بود زن شرعی دائمی خود را، حتی برخلاف ميل زن، برای مدتی به زوجيت نيابی stūrīh مرد ديگری درآورد تا برای او فرزندانی توليد نمايد. مي‌بينيم كه در مزديسنی سنتی، زمينه اشتراك زن وجود داشته است.

در آئين زردشتی از پرارج‌ترين نیكوكاريها زناشويی با خويشاوندان نزديك بود كه آنرا خويتوده xwēdodah می‌ناميدند. از اين رو در خاندانهای وسيع، دختران و خواهران می‌توانستند زنان عقدی پدران و برادران خود باشند. روشن است كه اين امرهم اشتراك زن را در خاندانهای بزرگ چنانكه مزدك توجيه می‌نمود، آسان می‌ساخت. در اصل معاد مزديسنايی بعد از پيدايش سوشيانس و پيروزی بر اهريمن و دستيارانش در پايان جهان مردم به سن پانزده سالگی درمی‌آيند و بيمرگ و هميشه جوان می‌مانند و چون مردی و زنی به يكديگر متمايل گردند، اشتراك زن بدين جهت مشروع می‌گردد كه نسبی درميان نيست و اختلاط تخمه انجام نمی‌گيرد. لذا اباحت زن به خودی خود امری ناشايست نبوده است.

در مورد اشتراك زن در عمل بايد در نظر داشت كه مزدكيان به سبب پاكيزگی نفس و خوداری از كامجويی گستاخانه، اباحت زن را مشروع دانسته‌اند، بنابراين خلاف آئين و آمال آنان بود كه زن را در معرض تجاوز بی‌بند و بار قرار دهند. هر چند منابع ما درباره قيموميت بر زنان اشتراكی سكوت می‌كند اما مطمئنا وضعيت جديد وی بعنوان مايملك مشترك نه تنها متضمن الغاء معامله او بود بلكه تعديل قيموميت او را نيز دربر می‌گرفت.

اصول عقايد مزدكي

منابع موجود بيشتر به آموزه اجتماعی آيين مزدكی می‌پردازند و در باره اصول عقايد مزدكی آشكارا سكوت اختيار می‌كنند.در اين ميان تنها شهرستانی است که نقل قولش بعنوان مرجع اصول و عقايد مزدكی مورد استفاده ايرانشناسان قرار گرفته است. در اینجا ابتدا اصول اعتقادی مزدكی را به شكل خلاصه ذكر كرده و سپس به بررسی اجمالی آن می‌پردازيم . بنابر نقل قول كوتاه شهرستانی از وراق و ديگر منابع، مزدكيان به دو اصل آغازين، يعنی روشنايی و تاريكی معتقد بودند. آنان همچنين به سه عنصر آب، آتش و خاك عقيده داشتند. چون اين سه عنصر با هم درآميزند از آميزش آنها مدبرالخير و مدبرالشَر پيدا شود. خدای بزرگ درجهان برين بر كرسی خود نشسته است، همچنانكه در جهان زيرين شاهنشاه بر تخت می‌نشيند. در محضر او چهار نیرو حاضر است. اين چهار نيرو به ياری هفت وزير كه در درون دايره‌ای از دوازده نيروی روحانی فعاليت می‌كنند به اداره جهان می‌پردازند. هرگاه كه اين چهار نيرو و اين هفت و آن دوازده در كسی گرد آيند آن كس رَبانی می‌شود و تكليف از وی برمی‌خيزد. خدای بزرگ به نيروی حروف كه از مجموع آنها اسم اعظم به دست می‌آيد جهان را اداره می‌كند. كسانی كه از اين حروف چيزی دريابند به سر اكبر پی می‌برند و هر كه از اين بی‌بهره ماند در كوری، فراموشی و نادانی باقی می‌ماند.

بنابر قول شهرستانی: آيين مزدکی در اصول و اركان بر آن است كه عناصر سه است. آب و خاك و آتش كه از آميختن وجه صافی (مينوی) آنها مدبر‌الخير و از وجه تار مدبرالشر حادث می‌گردد. و خدای او در جهان برين به هيئت خسروان در جهان فرودين بر تخت نشسته و چهار نيرو، تميز و فهم و حفظ و سرور، در يد قدرت اوست، چنانكه مدار كار پادشاه بر چهار كس است، موبدان موبد، هيربد بزرگ، اسپهبد و رامشگر، و اين چهار (نيروی يزدانی) كار جهان را به دستياری هفت نيرو می‌رانند كه در ورای آنها قرار دارند: سالار، پيشگاه، بالوان، بروان، كاردان، دستور، و كودك. و اين هفتان در درون دوازده نيروی روحانی میگردند: خواهنده، دهنده، رسانيده، برنده، خورنده، دونده، چرنده، كشنده، زننده، كننده، اينده، شونده، ماننده، و در هركس كه اين نيروهای چهارگانه و هفتگانه و دوازده گانه گرد آيد در جهان فرودين به خداوند می‌پيوندد و تكليف از او ساقط می‌گردد. و خسرو جهان برين تدبير امور را به حرف می‌كند كه از مجموع آنها اسم اعظم حاصل می گردد و هركس كه بهری از «دلالات» اين حروف را دريابد راز بزرگ (سراكبر) بر او آشكار شود. و هر كس كه از اين «كشف و شهود» محروم گردد دربرابر نيروهای چهارگانه روحانی در نابينايی و فراموشی و جهل و كودنی و اندوه باقی می‌ماند.

شهرستانی در كتاب الملل و النحل هم چنين در خصوص تفاوت بين مزدكی و مانوی چنين می‌نويسد: وراق حكايت می‌كند كه قول مزدكيه موافق اكثر مانويه است در كونين و اصلين الا آنكه مزدك گويد كه افعالِ نور به قصد و اختيار است و افعال ظلمت به خبط و اتفاق و نور عالم حساس است و ظلمت جاهل اعمی و مزاج بر خبط و اتفاقست نه به قصد و اختيار و خلاص‹ نور از ظلمت هم به خبط و › اتفاق است نه به اختيار.

بنابر نظر شهرستانی هم چنين آشكار می گردد كه آئين مزدكی نيز همانند مانوی و بعد باطنيه و صوفيگری، دارای طبقات متفاوت و سلسله مراتب روحی بوده است. مزدكيان صلح āsānī ، اهلايی، اصول رياضت awināhīh اعتدال در خوراك و پرهيز از گوشت را موعظه می‌كردند.

كسيكه تازه ايمان می‌آورد بايد از مراحل گوناگون تهذيب اخلاق به روشهای باطنيه گذر می‌كرد، در آخر به مرحله‌ای می‌رسيد كه در آن رمز و رازهای نيروهای «چهار»، «هفت» و «دوازده» جهان كه سرنوشت بشر را هدايت می‌كنند بر وی آشكار می‌گرديد، و به گنوسی منصوب می‌شد، و از تعهد رعايت مذهبی خلاص می‌گرديد.

و در آخر اينكه، گزارش با ارزش شهرستانی، با اينكه كوتاه است، ماهيت و معتقدات بنيادی خداشناسی مزدكی را به خوبی روشن می‌سازد. اين معتقدات را می‌توان چنين خلاصه كرد: (1) اعتقاد به ثنويت بنيادی كه جدا از دوگانه‌انگاری زردشتی يا مانوی نيست؛ (2) باور داشتن به عناصر سه‌گانه كه می‌توان آن را با چهار عنصر زردشتی و پنج عنصر مانوی مقايسه كرد؛ (3) اعتقاد به منزه بودن خدای بزرگ آن گونه كه از فرض دو «مدبر» خير و شر برمی‌آيد؛ (4) عقيده به عالم كبير روحانی كه جهان خاكی مظهر كوچك و آدمی مظهر كوچكتر آن است؛ (5) اعتقاد به نيروی نمادی حروف، كلمات و اعداد كه كليدهای دانش رستگاری هستند؛ و (6) عقيده به اينكه همين كه شناخت مكاشفه‌ای ماهيت يا «راز» دين به دست آمد، تكليف شرعی برداشته می‌شود و فرايض دينی معنی ظاهری خود را از دست می‌دهند. اين باورها كه نمونه‌وار دينی عرفانی است آيين مزدكی را آشكارا در شمار اديان التقاطی در می‌آورد كه در سده‌های نخستين مسيحی با آميزه‌ای از انديشه‌های ايرانی، سُريانی بابلی و يونانی پيدا شده بود.

مزدكيان به شريك بودن مردم در آب و آتش و علف اشاره كرده‌اند زيرا از دوران باستان زمينهای مشاع و چراگاههای خدادادی وجود داشته است و بديهی است كه آب باران و رودخانه‌ها و جويبارهای طبيعی (به جز كهريزها) نيز همگانی بود.

اصل اساسی معرفت شناسی مزدكی مطابق با گفته مسعودی حكمت باطنيه بوده است و مسعودی مزدك را به عنوان اولين كسی كه اين روند را به الهيت ايرانی معرفی كرد می‌شناسد. شهرستانی چنين نظر می‌دهد: «حكمت الهی مزدك باطنيه بوده است.» كه اين نظر می‌تواند اولين ضبط تسلط باطنيه در تاريخ ساسانی باشد. پس می‌توان ادعا كرد كه جنبش مزدكی طلايه‌دار فرقه‌های بيشمار اسلامی باطنيه بوده است كه يك روند مهم در جدال با بهدينی به شمار می‌آمد.

برخی از مورخین آيين مزدك را فرقه‌ای از مانيگری می‌دانند. درحاليكه مزدكيان به خلاف مانويان دعوی رسالت نوينی ندارند و نوآوريهای خود را تأويلات درست اوستا می‌دانند. از اين گذشته، چگونه ممكن است در جامعع متعصب و متمركز زردشتی كه شرايع و سنن كهن مزديسنی در تار و پودش تنيده بود، مانيگری، كيشی كه پيروانش قرنها به سخت‌ترين وجهی سياست می شدند با اصول متناقض با بهدينی و پيروانی اندك و مسالمت‌آميز بر دستگاه پرقدرت ساسانی پيروز گردند.

كتاب مزدكيان

همانطور كه قبلا گفته شد اطلاعات ما درباره مزدكيان بسيار اندك است ولی چنين به نظر می‌آيد كه مزدكيان دارای كتابی بوده اند. ابوعبدالله محمدبن احمدبن يوسف در كتاب مفاتيح‌العلوم می‌نويسد: «مزدكيه پيروان كسی‌اند كه به روزگار قباد قيام كرد و او موبدان موبد مجوس بوده است. او عقيده داشت مال و زن بايد اشتراكی باشد، كتابی آورد به نام زند و برآن بود كه اين كتاب شرح اوستاست كه زردشت، پيامبر آنان آورده است. پيروان مزدك را به زند منسوب كرده‌اند و آنان را زنديك ناميده‌اند. اين كلمه در لغت تازی معرب شده و به يك نفر از اين فرقه زنديق گفته‌اند كه جمع آن زنادقه است.»[1]

نويسنده دبستان‌المذاهب كه به منابع قديمتر دسترسی داشته، می‌نويسد: مزدكيان كتابی داشتند كه dysn’d ناميده می‌شد.

فرقه‌های مزدكی بعد از اسلام

فرمان خسرو در پيگرد سختگيرانه فرقه مزدكی، افراد اين فرقه را وادار نمود كه خود را پنهان سازند اما يكسره از ميان نرفتند. با درهم شكستن قدرت ساسانيان و ناتوانی روزافزون دستگاه دينی زردشتيان، مزدكيان مجال يافتند تا نفس تازه كنند. در سده‌های نخستين اسلام مزدكيان كه اكنون خود را مسلمان می‌خواندند، در جبال، آذربايجان، پيرامون اصفهان و اهواز و نيز گرگان و طبرستان و در خراسان و به ويژه سغديانا حضور فعال داشته‌اند. به گفته نظام‌الملك طوسی در روزگار سنباد و احتمالا در روزگار خود او حدود نيمی از مردم جبال و عراق رافضی (در اينجا به معنی شيعيان غالی) و مزدكی بودند.

در اواخر دوره اموی مزدكيان پيرامون ابومسلم گرد آمدند و بر دامنه فعاليت خود افزودند. قتل ابومسلم به فرمان منصور عباسی ضربه سنگينی به آنها زد زيرا مزدكيان ابومسلم را تنها رهبر سياسی و نظامی نمی‌دانستند بلكه اورا پيشوای دينی خود كه همسنگ امام در ميان شيعيان بود نيز به شمار می‌آوردند. بعد از ابومسلم يكی از سرداران ابومسلم جنبشی را آغاز كرد كه به سنباديه معروف شد. سنباد می‌گفت روح ابومسلم در او حلول كرده است. وی به خونخواهی ابومسلم قيام كرد. كانون شورش او در زادگاهش نيشابور و ری بود.

شورش ديگر را المقنع معروف به «پيامبر نقابدار خراسان» به راه انداخته بود كه در 160ق در خراسان بر مهدی عباسی بيرون آمد. دعوت خود را به ماوراءالنهر برد، مزدكيان ناحيه،(مبيضه) كه شماری از تركان نيز در ميان ايشان بودند از او پشتيبانی كردند و پس از هشت سال مقاومت دليرانه سرانجام محاصره و چنانكه گويند برای اينكه به دست دشمنان گرفتار نشود خود را در آتش افكند. نرشخی كه مفصلترين گزارش را درباره آموزه او به دست می‌دهد، می‌گويد كه وی می‌گفت خداوند خود را در او آشكار كرد چنانكه پيشتر از آن خود را در آدم، نوح، ابراهيم، موسی، عيسی، محمد و ابومسلم آشكار كرده بود. بيرونی كه به پيوستگي مقنع با مزدكيان تصريح می‌كند می‌گويد كه «وی پيروان خود را به پيروی از آنچه مزدك تشريع كرده مكلف گردانيد.»

در سده دوم و اوايل سده سوم از مزدكيان با نامهای گوناگون ياد شده است كه از همه رايجتر نامهای مزدكيه، خرميه، خرمدينيه، محمره(سرخ جامگان) و مبيضه يا اسپيدجامگان بوده است. از جمله نامهای ديگر آنهايی هستند كه از نام رهبران جنبشها برگرفته‌اند، مانند جاويدانيه در جبال و آذربايجان، بابكيه در همان نواحی، مازياريه در گرگان و طبرستان، سنباديه در خراسان، ابومسلميه عمدتا در خراسان و مقنعه در ماوراءالنهر. بارها پيش آمده كه نامهای قرمطی، زنديق، و باطنی نيز به جای مزدكی به كاررفته است. اما از میان فرقه های نامبرده شده، خرميه بيش از هر فرقه ديگر با مزدكيان پيوستگی يافته و با آنها يكی انگاشته شده است. لیکن آنان در بسياری از نظريات با مزدكيان تفاوت داشته‌اند و فقط در برخی از اصول از مزدكيان پيروی می‌كرده‌اند. مثلا نوبختی آنها را مزدكی می‌داند ولی می‌نويسد كه به خدای ربوبی قائل نبودند و آن را نور در كالبد انسان می‌دانستند كه از كالبدی به كالبد ديگر منتقل می‌گردد. به سخنی ديگر اهل تناسخ بودند.

ابن نديم می‌گويد: «خرميان دو گروهند؛ خرميان نخستين كه محمره ناميده می‌شوند و آنها در نواحی جبال ميان آذربايجان و ارمنستان و سرزمين ديلم و همدان و دينور و ميان اصفهان و بلاد اهواز پراكنده‌اند و اين‌ها در اصل مجوس بوده‌اند و بعد مذهبشان پيدا شد و كسانی‌اند كه معروف شده‌اند به لقطه و صاحب ايشان مزدك است كه دستور داد ايشان را به بهره بردن از لذت‌ها و دنبال كردن شهوات و خوردن و آشاميدن و مساوات و آميزش و ترك استبداد برخی بر برخی ديگر- و اينها در حرم و خانواده مشاركت دارند كه هريك از ايشان از حرم ديگری امتناع ندارد و منع هم نمی‌شود و با اين حالت آنها به كارهای نيك و ترك قتل و نرنجاندن مردم اعتقاد دارند و در پذيرايی روش خاصی دارند كه هيچيك از ملت‌ها ندارند. وقتی انسانی را مهمان می‌كنند او را از چيزی كه بخواهد هرچه باشد منع نمی‌كنند. و بر اين مذهب بوده است مزدك اخيركه در روز قباد بن پيروز ظاهر شد و او و اصحابش را انوشيروان كشت و داستان او معروف است. » «اما در باره خرميان بابكی بايد گفت كه پيشوای آنان بابك خرمی بود.»

مقدسی در باره باورها و رسمهای خرميان گزارش سودمندی می‌دهد زيرا وی می‌گويد كه خود با خرميان در مغرب ايران آشنايی داشته است وی می‌نويسد: «خرميان به فرقه‌ها و شاخه‌هايی تقسيم می‌شوند؛ اما در اعتقاد به آموزه رجعت اتفاق دارند؛ آنها به تغيير و تبديل نامها و اجسام اعتقاد دارند؛ ادعا می‌كنند كه پيامبران، به رغم اختلافاتی كه در شرايع و اديانشان دارند، مگر يك روح نيستند و وحی هرگز بريده نمی‌شود؛ آنان بر اين باورند كه هرمؤمنی تا هنگامی كه به پاداش اميدوار است و از كيفر بيم دارد به راه راست می‌رود و او را نمی‌توان خوار شمرد و تا هنگامی كه كوششی برای به خطر افكندن جامعه ايشان و نابودی دينشان نكرده نمی‌توان او را متجاوز دانست؛ آنان از خونريزی بسيار می‌پرهيزند مگر هنگامی كه علم شورش برافرازند؛ ابومسلم را بزرگ می‌دارند و بر ابوجعفر كه وی را كشته لعنت می‌فرستند؛ و برای مهدی بن فيروز، پسر فاطمه دختر ابومسلم چندين نماز می‌گزارند؛ امامانی دارند كه در احكام به ايشان رجوع می‌كنند و رسولانی دارند كه به صورت ادواری ميان ايشان ظهور می‌كنند و اين رسولان را فريشته می‌خوانند. به هيچ چيز به اندازه باده و نوشيدنيها تبرك نمی‌جويند؛ شالوده آموزه ايشان اعتقاد به روشنايی و تاريكی است؛ از خرميان آنهايی كه من در سرزمينشان با آنها برخورد كردم به پاكيزگی و طهارت بسيار پايبند بودند و با مردم با مهربانی و احسان رفتار می‌كردند؛ در ميان آنها به كسانی برخورديم كه به آزادی جنسی عقيده داشتند، اما به شرطی كه زنان با آنان راضی باشند و نيز معتقد بودند كه بايد از همه خوشيها آزادانه برخوردار گرديد و همه خواهشها را تا هنگامی كه به ديگری زيان نرساند برآورد.

خرميان در روزگار بابك به ويژه فعال گرديدند. بابك در 201 ق كه جاويدان پسر شهرك كه بابك مدعی بود روح او در تنش حلول كرده است درگذشت در شمال غرب، مغرب و مركز ايران راهبری خرميان را به دست گرفت و بر خليفه عباسی شوريد حدود بيست سال در برابر تازيان ايستاد ولی سرانجام شكست خورد و كشته شد. پس از كشته شدن او به دليل تعقيب و آزار بيرحمانه كسانيكه به نامهای خرمی، رافضی و زنديق ناميده می‌شدند اين افراد ناچار به پنهانكاری روی آوردند و در ظاهر جذب فرقه‌های اسلامی شدند اما ردپای آنها را به نامهای مزدكی و خرمی تا دوره مغول وپس از آن می‌توان دنبال كرد. بطوريكه مقدسی و مسعودی كه هر دو در سده چهارم ق می‌زيستند شخصا با خرميان در تماس بوده‌اند.

حمدالله مستوفی در نزهت‌القلوب می‌نويسد: درميان مردم رودبار كه روزگاری مذهب باطنی می‌ورزيدند و اكنون (سده هفتم هجری) خود را مسلمان می‌شمارند جماعتی زندگی می‌كردند كه مراغيان نام داشتند و خود را به مزدكيان نسبت می‌كردند. و اين سخن به ويژه جالب است زيرا گروهی با همين نام در ناحيه رودبار زندگی می‌كنند و هفت روستا محل زندگی آنان است. اجتماع مراغيان اجتماعی بسته است كه اعضای آن تظاهر به پيروی از مذهب شيعه می‌كنند اما با شيعيان وصلت نمی‌كنند. بيش از يك زن نمی‌گيرند و شعايری پنهانی دارند كه از آن شمار است خوردن سوگندهای مؤكد در هنگام تشرف آيينی درباره حفظ آيين مراغی و پنهان داشتن آن از ديگران. آنان تا آنجا كه بتوانند از خوردن خوراك نامراغيان می‌پرهيزند، به پاكيزگی و طهارت بسيار پايبندند و برخی از روستاهای مراغی پيشين را كه سوگندشان را شكسته‌اند از خود رانده‌اند و همچون جامعه‌ای از يكديگر پشتيبانی می‌كنند.

مأخذ

shaki , Mansour. The Social Doctrine of Mazdak in the Light of Middle Persian Evidence, Archive Orientalni 46, 1978

تفضلی احمد، مينوی خرد، انتشارات توس، 1364

شكی منصور، درست‌دينان، مجله معارف، دوره دهم، شماره 1، فروردين تير 1372

شهرستانی، ابوالفتح محمد‌بن‌عبد‌الكريم. توضيح‌الملل، جلد اول، تهران 1358

فردوسی ابوالقاسم، شاهنامه، چاپ بروخيم، تهران 1314

كلميا اوتاكر، تاريخچه مكتب مزدك، ترجمه جهانگير فكری ارشاد، انتشارات توس، 1371

يارشاطر احسان (گردآورنده تاريخ ايران، ترجه حسن انوشه، انتشارات اميركبير، تهران 1377 .



[1] ملل‌‌ النحل ص 428

Friday, July 8, 2011

پیشینه کهن برخی از نامهای ایرانی پری، پریزاد، پریچهر، پریوش، پریا.....

پری، پریزاد، پریچهر، پریوش، پریا.....

در اوستا پریکا pairikā- اسم مؤنث (AIW. 863) به معنی پری است. معادل این واژه در سانسكريت يافت نشده است اما می‌توان آنرا برابر rakşas در ريگ ودا دانست كه بخصوص شهاب سنگها را تجسمی از آن می‌دانند. در مورد ريشه پری در ميان محققان اختلاف نظر است. ريشه و اشتقاق اين واژه به طور قطعی معلوم نيست. بارتولومه (AIW.864) در مقابل ريشه آن علامت سؤال گذاشته، بورتاف ريشه واژه را از «پر» فارسی می‌داند و می‌گويد موجودات ماوراءطبيعی هستند كه گاهی به شكل پردار تصوير می‌شوند؛ سركاراتی با ذكر عقايد ديگر ايرانشناسان آنرا از ريشه هند و اروپايی ˚per- به معنی «به‌وجود آوردن، زاييدن» می‌داند.

در گاهان از پريان نامی به ميان نيامده است اما در اوستای متأخر پريان بوده‌های اهريمنی مؤنثی هستند كه از طرف اهريمن برای زيان رساندن به آب، زمين، گياه، و جانوران گماشته شده‌اند. نام آنان در كنار ديوان و جادوان و مردم ستمكار آمده است. مهر آنان را مقيد كرده است. در يشت 5 بندها 22و26 هوشنگ پيشدادی و جمشيد برای پيروزی بر آنان آناهيتا را نياز برده‌‌اند. در اوستا علاوه بر پریان بصورت گروهی، از چند پری به تنهايی نامبرده شده است. در يسنا هات 16 بند 8 از "موش پری" نام به ميان آمده ، در ونديداد 1 بند 9 از "پری خَناثيتی" نامبرده شده كه به گرشاسب پيچيد، در تير يشت بندهای51-54 نيز از پری "دُژيار" نامبرده شده است.

در ادبيات فارسی ميانه (پهلوی) پريان چون ديگر ديوان نقش زمينی دارند و در گيتی به فريب دادن قهرمانان می‌پردازند. آنان در دربار ضحاك در كنار ديوان قرار دارند. از همخوابگی با آنان موجودات عجيب و شوم پديد می‌آيد: جم با پری خوابيد كه از آنان خرس و ميمون، گندرو، و بَرگوش، زاده شدند. ضحاك در پادشاهی خود در زنی جوان ديو برهشت ومردی جوان را بر پری هشت و از اين كُنش نوآئين زنگی پديد آمد. پريان بهمراه جادوان و اباختران بر ضد اخترانند. آنان در بيشه‌ها منزل دارند، قهرمانان را به كارهای مخوف وا می‌دارند. می‌توانند پيكری حيوانی داشته باشند و هر بخش از بدن آنان كه جدا شود بشكل پری جديدی در می‌آيد.

در ادبيات شفاهی و داستانهای عوامانه پريان دارای كُنشی متفاوتند. آنان به دو گروه تقسيم می‌شوند. گروهی كافر و بدكردارند، گروهی ديگر خداپرست و نيك رفتار. آنان با ظاهری باشكوه و زيبايی فريبنده در برابر انسان ظاهر می شوند. عشق آتشين زمينی و ازدواج با انسانها بن‌مايه‌های داستانهای آنان را تشكيل می‌دهد. اين پيوستگی تنها پس از اينكه تعداد بسياری از طبايع جادويی از سر راه برداشته شد ممكن می‌گردد. پريان دو جنس مذكر و مؤنث دارند هر چند جنس مؤنث آنان مرسوم‌تر است. پريان عمر طولانی می كنند ولی جاويدان نيستند. آنان توليد مثل می‌كنند و در جهان اسطوره‌ايشان يك ملت را تشكيل می‌دهند كه توسط پادشاهی اداره می‌شود. دختر اين پادشاه در داستانها نقش اصلی را بعهده دارد. سرزمين پريان بسيار دور ولی با سفر عادی قابل دسترسی است. گاهی مكان آنان را نزديك كوه قاف نام می‌برند. آنان قادرند پرواز كرده و به حيوانات، هيولاها و ديوها تبديل شوند. دشمن اصلی آنان ديوان، ساحران و جادوگران هستند. می‌توان آنان را در حلقه جادويی نگه داشت و هنگاميكه زنجير شوند قادر به نجات خود نيستند. عليرغم طبيعت فراريشان عموما خوش طينت هستند. قول خود را نگه می‌دارند. حتي بعضی از آنان ايمان دارند. بسياری از اين چهره‌ها در اسكندر نامه ذكر شده‌اند.

با توجه به آنچه گفته شد می‌توان چنين نتيجه گرفت كه پريان در اصل در زمانهای دور زن-ايزدان فراوانی و باروری و زايش بودند، كه بصورت زنان زيبا و اغواگر با پهلوانان در می‌آميختند. اما در آيين زردشتی بعلت توجه به امور اخلاقی و پارسايی، اينان جوهری دگرگون شده يافتند و به بوده‌های اهريمنی تبديل شدند، اما بعلت تأثير باورهای كهن در اذهان مردم پريان در ادبيات شفاهی و داستانها بعضی از جنبه‌های اساطيری خود را حفظ نموده و به موجودات زيبا و دلفريب افسانه‌ای تبديل شده و داستانهای زيبای عاميانه را شكل داده اند.

منابع:

آموزگار، ژاله.1374؛ تاريخ اساطيری ايران. انتشارات سمت.

افشاری مهران. 1379؛ «پری». دانشنامه جهان اسلام جلد پنجم.

راشد محصل، محمد تقی (ترجمه). گزيده‌های زادسپرم. مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی 1366

سركاراتی، بهمن. 1378؛ سايه‌های شكار شده. نشر قطره

ميرفخرايی، مهشيد (ترجمه) 1367 ؛ روايت پهلوی. مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی.

Bortav,P.N., 1995: “Pari”. The Encyclopaedia of Islam Volume III. Leiden. P.271

De Bruijn, J.T.P., 1995: “Pari”. The Encyclopaedia of Islam Volume III. Leiden. Pp. 271-272

MacDonell, A.A. 1979: Vedic Mythology, Gordon Press New York.

Schwartz. M. 1985: The Religion of Acheamenian Iran , Cambridge History of Iran , volum 2